فرار مغزها ، مهاجرتی با دور معکوس . . . !
در سال 2001، هنگام حضور برای اولین بار در کانادا، به یکی از دانشگاه های مهندسی مراجعه کردم. از این که استاد دانشگاه به فارسی با من گفتگو می نمود، تعجب کردم. دریافتم که او اصالتا از ایران است و چند سالی است که به کانادا آمده است. از او پرسیدم آیا میخواهد مدت زمان زیادی در کانادا بماند یا به زودی به کشورش باز خواهد گشت. گفت: "کشور من آن جایی است که نان زندگیام را بیابم."
این جمله مدت زمان زیادی در ذهنم تکرار میشد؛ جملهای که حامل بسیاری از تناقضات روانی و فکری با مفهوم وطن یا کشور است و بسیاری از بهترین مغزها در خاورمیانه را برای یافتن وطنی جدید یا فرصتهای تازه و امیدهای حقیقی، به اقصا نقاط جان سوق داد.
آیا می توان راهی بهتر برای زندگی پیدا کرد ، آیا می توان در کشور خود کارآفرینی بود، آیا شرایط برای توسعه فراهم است، اگر نیست چرا افراد مهاجرت می کنند، آیا بعد از مهاجرت موفق اند؟ برای سال ها بسیاری از کشورهای جهان سوم، از گشتن بدور باطل و دشوار تلاشهای توسعه رنج برده است. این کشورها درآمد زیادی را صرف تحصیل شمار زیادی از مهندسان، پزشکان، پژوهشگران و دانشمندان کردند، با این امید که در ساخت جهانی بهتر سهیم شوند. اما واقعیت این است که بسیاری از این مغزها پس از فارغ التحصیلی به دنبال فرصتهای بهتر، به کشورهای پیشرفته مهاجرت میکنند و کشورهای خود را در همان چرخه قدیمی وامی گذارند، تا کشورهای پیشرفته بزرگترین بهره بردار از استعدادها و مغزهای مهاجر به سوی خود باشند.
در هیچ وجه نمیتوانیم در این پدیده که «فرار مغزها» . . .